77

شــنبهـ آخـر شب اومـدی
امیـر نمیـدونـی با اون حرف مامانــت چـقـدر بهـم ریختـم ، اگـه دروغ گفتـه کـه گفتـی شقـایق به جون تو دروغـه نـامـردی کرد چون داشتم دیوونـه میشـدم
شایدم حق داره ، چـون بم گفت دفعـه بعد رفتـی خونه غریبـه دست خـالی نـرو ،حتمـا فهمیـده دیـگه
بعـد تـازه تو اوندفه گفتـی میـری تـا دوسـال دیگـه ، الان اومـدی میگی شقایقـم ناهارتو خوردی؟شقایقـم هرشب با یاد تو میخـوابم ! شقـایق زندگیمـی ! همه چیزمـی ...
امیــر . . . کـاش ...
بیخیـال ... انقد کاش کاش کردم دوسال ولی هیچی نشـد . بمونه تو دلم بهتـره
فقط امیدوارم زن آیندتو قده من دوست داشته باشـی حتـی بیشتــــــــــــر
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:12 توسط Me