شــنبهـ آخـر شب اومـدی

   امیـر نمیـدونـی با اون حرف مامانــت چـقـدر بهـم ریختـم ، اگـه دروغ گفتـه کـه گفتـی شقـایق به جون تو دروغـه نـامـردی کرد چون داشتم دیوونـه میشـدم

شایدم حق داره ، چـون بم گفت دفعـه بعد رفتـی خونه غریبـه دست خـالی نـرو ،حتمـا فهمیـده دیـگه

بعـد تـازه تو اوندفه گفتـی میـری تـا دوسـال دیگـه ، الان اومـدی میگی شقایقـم ناهارتو خوردی؟شقایقـم هرشب با یاد تو میخـوابم ! شقـایق زندگیمـی ! همه چیزمـی ...

امیــر . . . کـاش ...

بیخیـال ... انقد کاش کاش کردم دوسال  ولی هیچی نشـد . بمونه تو دلم بهتـره

فقط امیدوارم زن آیندتو قده من دوست داشته باشـی حتـی بیشتــــــــــــر