◕‿◕روزا بی تو چقدر سخت بود...داغونم کرده بود◕‿◕

۳۰روز گذشت...قده ۳۰سال

زمستون بود و هوا سرد...سر کلاس بودم

بم زنگ زدی..هوا دیگه تاریک شده بود..۶ ۷ شب بود

باهم قرار گذاشتیم..همون جای همیشگی..از دیدنت اشک تو چشام جمع شده بود

اما پر از بغض بودم نمی تونستم به این راحتی ببخشمت..بلند شدم و از رو نیمکت رفتم

رو خش خش برگ ها..و تو موندی اونجا