023
لعنــــــــــتــی
دارم دیوونه میشم
دارم خودمو میبازم
یکی بم کمک کنه
الان میفهمم بن بست زندگی کجا میشه
۵شنبه ۱۸ اسفند ۹۰ ..۶عصر
زنگ زدی بم .. دانشگاه بودم..از کلاس با دوستام میومدم بیرون ..گوشیمو مث همیشه برداشتم چی کنم..گفتم بازم حتی یه میس نداشتم
ولیتا شمارتو دیدم از خوشحالی بال درآوردم
دوستم گفت چته کی بت زنگ زده انقد ذوق کردی
امیر وقتی دیدمت ..فقط یه لحظه آرزو کردم کاش الان منو تو اینجا تنها بودیم
ب غ ل ت می کردم دستاتو میگرفتم...
هنوزم اون نگاهت ماله من بود

+ نوشته شده در شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 16:28 توسط Me
|