بـــعد رفتنـــت اونـــ روز مامانتـــ باز اس داد که : پــســره من نه لیـاقتشو داره نه سنــشو وگــرنه دلم می خواستـــ عروسم بشــی :\

میگم امیــر بعضـی شبـا دلم هواتـو میکنـه بعد عین دیوونــه ها بغضم میگیــره ، عین خرآ

وقتــی اومـدی بت گفتم امیر دلم خیــلی گـرفته گریــم گرفتـه بعد گفتــی : تو کـه میدونـی چشـآت جونه منـه چرا گریه میکنـی

بعـد گفتـی دلم واس اون دستـای خوشگـلت تنگــ شــده :(

گفـتــی میدونستــی تو بهتـرین دختـری هستـی که میشناسـم ازهمـه نظــــر  کـامـلی

:x

امیـر تو هـم از بیـن این همـه پــسـر لاشـی بهتـرین بودی